۱۰/۰۹/۱۳۹۰

بازشدی آیینه دار گریه های بیصدا

یکروز بود که آمدی ، پرچم عشق بردوشت ، با نشانه ای ازآنسوی آسمان (وصال)
زندگی ام با خنده نخستین تو شکفتن آغاز کرد.
دروجودت تکه ازدلم جامانده .
ازگیسوی تو عطر امید واری ام می تراود(وصال)
نام تو ازدهانم نخواهد افتاد.
صدای خدا حافظی ات لرزه مرگ را براندام من می اندازد.
عمر من تصویر تابناک توست (وصال)
رد نگاههای توست که مرا میخکوب می کند که آیا زنده باشم یا بمیرم .
تا که من و وصال عشق به افلاک شویم
بار خدایا مدد کن که هردو پاک شویم
دست تقدیر چنان که پس ازدادن جان
درجوارقبر یکدیگر خاک شویم
*************************

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سلام دوست عزیز:با نظریات خوددرخلوت پورهیاهوی فکرم خوش آمدی .اگرغبارغریبی ام ازخوشی هایت نمی کاهد با نظریات خود کمکم کن تا با ویرایش ونشرمطالیب درکوچه های خاطراتم قدم بزنیم ومن عظرآشنائیت راحس کنم دوست شما (داودناظری)