۱۰/۱۴/۱۳۹۰

آوای دل

ناتوانم ازفراقش همدم ویارم کجاست؟
خسته وافسرده حالم آن پرستارم کجاست؟
دل شکسته درسکوتم هرزمان با یاد او
وای مردم آن طبیب قلب بیمارم کجاست؟
نو بهار زندگی اکنون شده همچون خزان
ضعف گشتم آنچنان ، پاینده بیدارم کجاست؟
آه ! تقدیرم بمن بنمود ظلم بی عدد
نیست یارو یاوری آن یار غمخوارم کجاست؟
نیست دیگرهمدم همراز دل دار دلم
پس همان زیبا رخ جانانه دلدارم کجاست؟
دربهاران قلب من گشته خزان دردها
آن بهار زندگی یار وفادارم کجاست؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

سلام دوست عزیز:با نظریات خوددرخلوت پورهیاهوی فکرم خوش آمدی .اگرغبارغریبی ام ازخوشی هایت نمی کاهد با نظریات خود کمکم کن تا با ویرایش ونشرمطالیب درکوچه های خاطراتم قدم بزنیم ومن عظرآشنائیت راحس کنم دوست شما (داودناظری)