مردمی که درآرزوی بهارنشسته بود. ولی بهاری که هیچ نشانه از خود نشان نمی داد. حتی آسمان زمستانی دیگر نمیخواست که رنگش را تبدیل کند.
مردم بامیان در انتظار بهاری بود که برای آمدنش همانند دوست عزیزی ، با سرما وسردی زمستان به شدت مقابله می کرد.
می دوید تا جایکه حتی برای آمدن بهار چیزهای ارزشمندی را از زندگی خویش از دست می داد.
کدام بهار؟ بهاری که باز طفل هیزوم کش واب آور خانواده ، بادستهای نازک خویش دنبال آن تلاش نماید.
دوستان که از بامیان پیام می فرستند، پیام شانرا باز می کنم تا شاید لب دوستانم از شکایت لب بسته ومرا به میله های بند امیر دعوت می نماید ولی می بینم که تمام واژه های شمارش آمدن بهار را نوشته است.
بهار می آید ولی دوستای عزیزامید امید وارم که پیام آور دوستی ، ثبات وصلح باشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
سلام دوست عزیز:با نظریات خوددرخلوت پورهیاهوی فکرم خوش آمدی .اگرغبارغریبی ام ازخوشی هایت نمی کاهد با نظریات خود کمکم کن تا با ویرایش ونشرمطالیب درکوچه های خاطراتم قدم بزنیم ومن عظرآشنائیت راحس کنم دوست شما (داودناظری)