تعقل و
تفکر یکی از ویژگیهای فرد موفق و مسلمان است و اسلام هم به این موضوع اهمیت زیاد قائیل شده است. یکساعت
فکر کردن برابر با هفتاد سال عبادت بدون تفکر و تعمق است یعنی انسان باید در مورد
کارها و برنامه های که انجام می دهد و برنامه های زندگی خویش باید فکر کرد و آن را
به نیاز های زندگی خویش مقایسه نمود.
بدون تفکر و تعقل و تقلید کور کورانه مارا به سر
حد نابودی نزدیک خواهد نمود، افراد که فکر نمی کنند و مصحلت سنج نیست با داشتن
کلید قفل را می شکند و با هزاران چراغ نور افروز بازهم راه را غلط می روند. در عصر
فعلی زمینه آگاهی، فکر کردن و دستیابی به ارزشها در فضاهای زندگی بسیار آسان شده و
هرکسی که بازهم بدون مصلحت شخصی و اجتماعی خویش گام بر می دارد و از ارزشها چشم
پوشی می کند جاهل است و هیچ گونه حسابی را نمی توان روی همچون شخص باز کرد.
هنوز مواردی زیادی وجود دارد که مردم حق را نادیده گرفته و روی ارزشهای اجتماعی، اخلاقی، فرهنگی و اقتصادی و دینی خویش پا می گذارند.
هنوز مواردی زیادی وجود دارد که مردم حق را نادیده گرفته و روی ارزشهای اجتماعی، اخلاقی، فرهنگی و اقتصادی و دینی خویش پا می گذارند.
1 – رو
آوردن جوانان عاقل و تحصیل کرده به مواد مخدر با آنکه می بینند که تمام هستی انسان
را نابود می کند.
2 – اشخاصی که برای نابودی ارزشها و افراد و
اشخاص کمر می بندد و حیات و زندگی خودرا قربانی می کند، با آنکه می بیند که حق
حیات چقدر ارزشمند است و هر که آن را تلف نماید مستحقق شدید ترین جرم و عقاب می
باشد.
3 – پیروی از برنامه های که بناهای زنده گی را می
شکند و به طور مستقیم بخشهای اقتصادی، ایمانی و انسانی مردم را نابود می نماید، به
طور نمونه: پا فشاری روی خرافات، تجمل گرایی، بلند بردن مصارف برنامه های عروسی،
جشن های تولد و دید بازدید از حجاج، برگزاری پر مصرف برنامه های خیرات و ...
4 –
ایجاد خشونت های متعدد در فضاهای زندگی، کاری و تحصیلی علیه مردان، زنان،
کار گران و کودکان؛ چون می بینند خشونت عامل سقوط نظم و رشد اجتماعی می باشد؛
بازهم خشونت به شیوه های مختلف و گسترده دیده می شود.
اگر تعمق و تفکر باشد خیلی از برنامه های
اجتماعی اصلاح خواهد شد و مشکلا ت بزرگ حل می گردد.
حکایت شیرینی است که مردم پشت سر یک نفر نماز می
خواند و بدون آنکه شخصیت و صداقت اورا در نظر گرفته باشد با تمام عقیده و اخلاص از
او به عنوان بزرگ دینی یاد می کرد و تقدس گرایی می نمود. اما این شخص اصلن مردم را
فریب می داد. یکروز در نماز جماعت ملا امام دید که چاره نیست که نماز را ترک کند و
بیرون برود رفع حاجت کند نا چار شد و بین شلوار خود شاشید و تر کرد، مردم که پشت
سرش نماز می خواند بسیار حیرت زده شد و بعد از نماز سوال کرد که یا شیخنا چرا
تنبان شما خیس شد یکبار ؟ او فورا گفت من در عین حال که در سجده بودم یک بنده خدا
در دریا در حال غرق شدن بود اورا نجات دادم و لباسم تر شد. مردم فورا لباس دیگر
برای او آوردند و لباسش را از جانش کشید و ریشه ریشه کرد وبین خود تقسیم که یکی
گفت فرزندم بد خوی است و یکی گفت خانمم همرایم جنگ می کند و دیگری گفت اقتصادم خوب
نیست . ریشه های تنبان را به گردن خود ها آویزان کردن و به خانه خود بردن که
اینتنبان تبرک شده و تقدسیت پیدا کرده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
سلام دوست عزیز:با نظریات خوددرخلوت پورهیاهوی فکرم خوش آمدی .اگرغبارغریبی ام ازخوشی هایت نمی کاهد با نظریات خود کمکم کن تا با ویرایش ونشرمطالیب درکوچه های خاطراتم قدم بزنیم ومن عظرآشنائیت راحس کنم دوست شما (داودناظری)