۲/۲۱/۱۳۸۹

پریشانی دوجانبه:

دردانشگاه بودیم درساعت مباحسه هم صنفهایم جمع شدازمن سوال که دیروزدرمسجدخاتم الانبیابین سییدوهزاره جنگ شده خبرداری؟گفتم منهم همین قدرخبردارم که جنگ بین سییدوهزاره ها بوده ولی ازجزئیات بشترخبرندارم یکی ازآنهاگفت خدایاازیک سومردم باکوچی هاجنگ کندازسوی دیگرباسییدو شایدمنظورش این بودکه (ازسوی دیگربین خودها)

هیچ باورنمی کردم!!!!


امروزیک سمیسترازدرسهای مادردانشگاه ایرانی ها درکابل نوبت امتحانش بودساعت یازده قبل ازظهرسوال های امتحان راقسمی که خودم برخلاف استادالبطه تآیید میکردم حل کردم مانده شده بودم بیرون آمدم که طرف دفتربیایم دربازارپل سرخ چشمم به چوکری(ریواس)افتادگفتم که قمت چنداست کاکا گفت کلوی 100 افغانی یکدانه چوکری گرفتم گفتم طول کوطول کدگفت قمتش 35 افغانی میشودطرف چوکری دیدم که اگربخورم ازخودش پیش گیل خاکش بشتراست ازآنجابرگشتم مرددوکاندارنمی فامم که بمن چی گفت آستاپابه فرارگزاشتم این درحالی است که درمنطقه خودی ماولسوالی ورس درکوه آنچه فریمان است چوکری است برای دوستامیگم که ازآنجافقطبارهای چوکری راآورده صاحیب پول شود وسوغات مناصیب برای ماآورده باشد