دریایی ها
مگذار که لشــــــکر به کمین افتدد باز
گُرد دگری زصـــــــدر زین افتد باز
سخت است اگرچه مــــرگ رهبر،اما
مگذار که پرچـــم به زمـــــین افتد باز
او دعوت زنـــجیر گسستن می کـــرد
فریاد زبند ظلم، رســــــــتن مـــی کرد
بتهای زر و زور، زبون می گشتند
هرگاه که قصد بت شکستن می کرد
بعد تو کجاست غمـــــــگسار دگری
سرقافله ای،طــــلایه دار دگـــــــری
صد سال دیگرصبرکن ایدل! که رسد
شاید که علی و ذوالفــــــقار دگـــری
با خصم بگویید که دریا، دریـــاست
امواج هزاره تا ابد طوفان زاست
زنده است هزاره تا عدالت زنده است
یک سنگر اگر رفت علم پا برجاست