۸/۰۵/۱۳۹۲

گزارشهای دنباله دار از وضعیت زندگی مردم هزاره



راز های که مورد طمع واقع شده است
داوود ناظری – کابل – 1392/8/4
وقتی که دیشب در پس کوچه های خاطرات زندگی ام گذر می کردم، این راز، قلبم را بدرد آورد و سخت تا صبح حوصله کردم که این راز را در روی ورق های سفید با اشک قلم پیاده کنم و برای کسانی بگویم که اهل راز و دردفهم باشد.
این راز، تمام فاصله ها و عمر یک انسان را از تولد تا مرگ تشکیل می دهد. این راز واقعیتهای عینی و اصیل زندگی مردم هزاره است که من خود یکی از کسانی هستم رازدار این چنین زندگی هستم.
در مناطق مرکزی افغانستان: ولایتهای بامیان، دایکندی، غزنی، بهسود و ارزگان و... (هزاره جات) که سراسر کوه و دره های سخت گذر درین مناطق دیده می شود و باشندگان این مناطق در وضعیت عجیبی زندگی می کند کهک گزارش کوتاه از این زندگی کردن خدمت شما تقدیم می گردد.
گذر فصلهای سال دراین مناطق بخوبی شاهد و محسوس است و آدم می تواند حتا میان یک ماه تا ماه دیگر فرق احساس کند؛ تغییر طبیعت و تغییر رنگ صورت مردم و ترکیده گی دست پای فرزندان و اولاد های مردم و کمرنگ شدن کوه و صحراهای بی پایان و تغییر رنگ در مزرعه های کم آب می تواند به تشخیص فصلها و ماه ها کمک کند.

تغذیه کارگران و دهقانان

باقلی، جو، کمی از آرد گندم، مشنگ، بریان گندم در دستر خوان مردم رنگ می بخشد.
در طول هفته سه شب آبشورک، نانتر دوغ و یا حلوای آرد سفید می خورد بقیه نان گندم یا جو همرای چای تلخ و بدون شکر. شکر یا بوره فقط در ماه مبارک رمضان در خانه ها پیدا می شود که آنهم مخصوص مهمان خریداری می شود.
بدون واقعات الهی (مرگ و میر) در طول یکماه یا دوماه گوشت می خورد. سبزی و میوه که اصلن رواج نیست و پیدا نمی شود و کسی هم به آن عادت ندارد.
فقط چند گوسفند و بز اگر تربیه می کند برای پشم و شیر و بره و بزغاله است و تمام خانواده در طول فصل سال فقط کار گر و نوکر حیوانات است.
برای آنها علف تهیه می کند، می دوشد، گنگش را می کشد و حتا در کنار خوابگاه خویش برای گوسفندان جاه درست می کند تا شب و صبح از آب و علف آنها با خبر باشد.
بچه ها و دخترها که هفت ساله شد، پدرو مادر ویا سرپرست شان خوش می شود که بچه چوپنی گر(چوپانی می تواند) شده و می تواند گوسفندان و بزها را به کوه ببرد و اووش کند.
هر قدر که اولاد شان بزرگ می شود به همان اندازه مال و گوسفندان را بیشتر به او می سپارد که در طول روز به صحرا ببرد و بچراند و از شر دزد و گرگ و درنده حفظ نماید.
اگر در آخیر سال مالها خوب چاق شود، برای چوپان یک کلوش(کفش) و یک جوره لباس تشویقی می خرد و اگر لاغر شود گوسفندان یا خوب شیر نکند؛ نان و اب چوپان را کم می کند و تی بخشی( پس مانده غذای مهمان) را هم به او نمی دهد.
بعد که این بچه بزرگ می شود او را مزدور یا کار گر می نشاند و به خانه کسی روان می کند که نه ماه برایش کار کند در بدل سی هزار افغانی. خانه شریک یا اولق تمام کارها حتا شیردوشی و خاکیستر جارو کدن و طفل را بالا کردن هم بگردن مزدور می اندازد.
مزدور از تاریکی صبح تا تاریکی شب کار می کند، در اخیر سال باید (دای) هیزوم و علف مزدور بزرگ باشد تا سال دیگر کسانی دیگر اورا به مزدوری ببرد. مزدور باید پشتاره های بزرگ و سلسلکی بالا کند تا کسی به او دختر بدهد و نام آور منطقه شود.
کفش مردم از ربل(مواد تایر موتر) است تا در مقابل سنگهای تیز و کوه و صحرا و خارها استقامت کند.
غذای کارگر ها نانتر دوغ است و فقط یگان نان شب حلوای سفید یا قروتی می دهد.
تمام رشد و مرحله های زندگی مردم را سه دوره تشکیل می دهد: چوپانی، مزدوری و دهقانی

امکانات زندگی

توسط علیکین یا چراغ موشک دوساعت از شب را روشن می کند و پیش آن غذا می خورد و قر آن می خواند و دست و پای ترکیده خودرا چرب می کند. بعضی خانواده ها فقط تا وقتیکه بیرون روشن است و مهتابی است نان خودرا می خورد و می خوابد تا صبح زود از خواب بیدار شود و راهی کارها شود.
هر خانه یک الاغ یا یک اصب دارد که کلان خانواده آن را سوار می شود وکسی دیگر زیاد حق ندارد و اگر سوار شود باید اجازه کلان خانواده را بگیرد. ابزار زندگی کردن فقط همان ماشین خیاطی، قیچی، پیله کاسه ار منی و پیاله و چمچه و ارکاره و یک دیگ ارمنی برای آشپزی دارد. بیل، کلنگ، تیشه، آره، کرنج و گیل ماله و یوغ و اسپار و سوغمه از ضروریات عمده زندگی مردم است. یک جوره لباس مردانه تمیز تر در یک خانواده وجود دارد و هرکدام برادران و پدر که بیرون و یا به مهمانی می رود همان باس را مشترک می پوشد وقتی که بر می گردد در بین بکسی محکم قایم می کند. برای آتش روشن کردن از خانه همسایه قوق را بین کدام ظرف می آورد تا گوگیرد یا کبریت مصرف نشود.  مواد سوختی مردم را هیزوم بوته و چلمه و فضله خشک گوسفندان و گاو ها تشکیل میدهد. از طرف زمستان فقط یک تندور(تنور) خانه را گرم می کند و همه اعضای فامیل دور یک صندلی جمع می شودو به فضای سرد و برفگین بیرون نگاه می کند. موقع خواب کردن مهمان و تمام عیال خانواده در یک اتاق یا حد اکثر دو اتاق استراحت می کند. موقع که در تنور آتش روشن می کند مهمان خودرا بین لحاف می پیچاند تا از دود در امان باشد. بیرون رفته نمی تواند که سرد است و جای برای نشستن نیست.
حالا شما فکر کنید که اگر در عین سردی زمستان کسی مریض شود یا بمیرد مردم با چه مشکلات مواجه می شود؟ زمانی که جهادی ها و جنگسالاران بالای مردم به زور تفنگ غذا می خورد با این همه مشکلات مردم اصلن توجه نداشت.
زمانی که برف و باریش هیزوم را تر می کند خانواده ها جای گرم خودرا به هیزوم بدل می می کند و زیر صندلی هیزوم را می آورد که برای فردا خشک شود.
مصروفیت خانمها فقط شستن و تمیز کردن ظرفها و خانه است و نان می پزد و مال و گاو را می دوشد. تمام حاصلات مردم به 100 سیر گندم و 30 سیر جو 80 پشتاره علف و سی جوال کاه و یک دای هیزوم خلاصه می شود.
اکثر خانواده ها نمی تواند که مصرف دو فصل خویش را از طریق زمینداری تهیه نماید.

رسم و رواجها




خواستگاری: زمانی که پسر خانواده به سن 20 سالگی می رسد نمی تواند دیگر به خانه های دختر داران با شجاعت رفت و آمد کند چون می ترسد که کسی چیزی برداشت بد نکند
بعد پدر و مادرش می رود خواستگاری و صاحب دختر با تمام اعضای فامیل خود می نشیند و یک لیست طولانی و دراز را تشکیل می دهد که از موی تا چوق را حساب می کند که باید پدر پسر پرداخت نماید.
1 – گله – 2 – بخش خورها – 3 – خرج دوجای طوی -4 – کالای عروس – 5 – سوخت – 6 – شرط اسب دوانی – 7 – تی دووایی و ...
 اگر طرف مقابل تمام مصرفها را قبول کرد محفل عروسی بر گزار می شود و داماد و عروس فقط شب عروسی با هم دیگر آشنا می شود. برای بچه های دهقان و کسانی که جایداد و زمین ندارد کسی با لب خنده دختر نمی دهد و مجبور می شود که بی ملگ و زمینها بین خودشان خویشاوندی کند و به پسر همدیگر دختر بدهد.
بعد قوده غو یا مادر عروس تا یکماه خانه داماد مهمان است وبعد با چند تا گوسفند به خانه خود می رود. به طور معمولی مصارف عروسی برای یک پسر سه صد هزار افغانی تمام می شود.

مرگ و موت

سه شب ختم قر آن وروز چهلم عزاداری می کند و کوچه(گندم و گوشت)را برای مردم نذر می دهد. فاتحه گیری هم روز دفن تمام می شود تا روز چهلم.

مراسیم دینی و مذهبی

ماه محرم از آغاز تا روز پانزدهم مراسیم خواندن بر گزار می شود و ابگوشت و کوچه نذر می دهد و گاهی هم حلوای سفید و برنج. سی روز بعد از عاشورا روز اربیعن را بر گزار می کند و هرکسی که ملک دار است و زمین دارد در نذورات بیشتر شریک هست و کسی که د روطن نیست و یا کوج کرده زمین شان در گیرو نذر محرم به همسایه داده می شود.
شب قدر و عیدها نیز از مراسیم های عمده مردم حساب می شود.
در مجموع زندگی مردم هزاره جات بین تولد و مرگ است و مشکلات فراوان را تحمل می کند و گویا که فرزندان مردم به همین رسم و رواجها عادت کرده است و زمین فروختن و کوج کردن را ننگ و عار می داند و می گوید که کوج فلانی از بد آغای و آغداری از زیر قرو(قرآن)  تیر شده است. و گاهی گشتگر هم می گوید.
ادامه گزارش وضعیت زندگی مردم در گزارش های دیگر تقدیم شما خواهد گردید