کاش رفتگان تاریخ هم برمیگشتند! کاش آیندگان
را مجال وصالی بود؛ شاید ما غربتنشینان شهر غیبت هم شاهد میشدیم؛ آنگاه که محمد
با گلوی خسته از گذر سالها، مرتضی را تصنیف کرد. یاد دارم عشق، سالهای سال برای غدیر،
جشن تولد میگرفت و امامت از دستان حقیقت باران، هدیه تولد میستاند. یادم میآید کودکی
افکار بکرم که دل به بازی بادکنکی میدادم و از درک عظمت غدیر غافل بودم و حالا میفهمم
که چگونه مردمان مدینه، غدیر در یادشان ماند و علی از یادشان رفت. کودکان به حج رفته
مدینه از غدیر، تبریک و شادباشی شناختند و علی ماند و مسئولیت این قوم و علی ماند مولاییِ
مردمی کمحافظه.
همه جا را چراغانی کنید!
ای مردمان کوچه تاریخ! زمان را چراغانی
کنید؛ نکند حافظه تاریخ کم شود!
نکند خبر امامت ابوتراب، لای ورقهای تاریخ،
خاک بخورد! همه جا را چراغانی کنید؛ هر چراغی که به شکرانه برمیافروزید، آیهای از
حقانیت علی خواهد شد.
خاطرهای برای مسلمانان غدیر، فقط آبگیری
خشک نیست؛ غدیر، جغرافیای تنهایی علی و فاطمه است. غدیر، خاطره است که نیمه شبها و
سحرگاهان، ذکر نام علی و فرزندانش را تداعی میکند