۹/۱۴/۱۳۹۰

گل اشک ، برای وصال

جلوه ات در افق خاطره پیداست وصال
یادت آرامش دردل تنهاست وصال
یکدمی رحم نما ای گل زیبایم
دیده ام سوی تو درشوق تماشاست وصال
بسکه درد امن شبها اشک افگندم
پرتراوت وچمن سبزمصلا ست وصال
ره صدساله بمن بسپردی وبازهم
خم پیچ این کوچه بی حادثه مآ واست وصال
تو مرا ازنظر شاید اندازی روزی
تا قیامت سلسله عشق توبرپاست وصال

تو نا مهربانی کردی ای مهربان من

در نسیم شبانگاهان ، در طوفان تنهای جای پای تو نسیم از خاطرات زندگی است.
تو جاویدانه ترین گل  درباغ زندگی ام بودی ، حیف که ندانستی بلبل، به عشق پیام تو قیام می کرد، غنچه بیاد وصال لب باز می کرد.
نه تنها تو نا مهربان شدی بلکه بدی ها وخوبیها ، مهربانان ونامهر بانان بامن نا مهربانی می کند از سر ظلم کینه با من رفتار می کند.
چه زود گذشت عالم از خوشی که دیروزدر برم بود.
مرکب زمان چی زود آن بار خوشی رابدل به این نا امیدی کرد.
دیروز تمام دنیا به اندازه تو یا تو به اندازه تمام دنیا بودی اما امروز غم بی وفائیت تمام دنیا ویا تمام دنیا به اندازه بی وفای تو بزرک شده است.
مادر غمها وتنهای ونا امیدی ، دامن گسترده تا مرا بیدون در دامن داشته باشد.
تو نیمه راه با من سفر می کنی ، پس چرا اینقدر با خودمانوسم می کنی؟
تسمیم تو همین بود که نیمه های راه ....... پس وای براین سفر.
(وصال) به یاد داشته باش که گلهای باغ امیدم هر لحظه انتظار قدمهای ترا خواهد کشید.