ای مهربان من ، امشب خواب ندارم بیدارم فریاد می زنم تا چشمی ترا در خواب نبیند.
دوست دارم بانام تو زنده باشم ، الف بای زندگی را درکنار تو بیاموزم ، با تو در کنار ساحل زندگی گام بردارم.
امشب بجای خواب ترا در چشمانم جا می دهم ، پلک هایم را با هم آشنا نمی کنم تا راحت بخوابی (وصال)
امشب مینویسم که از مهربانیت سرشارم ، ودر کنار مهربانیت زندگی را مهربان تعریف میکنم، شاید توهم چشمان خودرا با خواب آشنا نکنی ای آشنای دیرین من.
تو سعی کن با غریبه مثل من سازگار باشی، سعی کن گلهای تشنه محبت باغ زندگی مرا آبیاری کنی.
می خواهم در کنار تو برای با عظمت وبزرگ شود. دوست دارم وصال را.
این دلم همیشه زندان تواست ، وعشق تو ازآن من است
تو درکنار خوشبختیهای زندگی راحت بخواب.
دوست دارم بانام تو زنده باشم ، الف بای زندگی را درکنار تو بیاموزم ، با تو در کنار ساحل زندگی گام بردارم.
امشب بجای خواب ترا در چشمانم جا می دهم ، پلک هایم را با هم آشنا نمی کنم تا راحت بخوابی (وصال)
امشب مینویسم که از مهربانیت سرشارم ، ودر کنار مهربانیت زندگی را مهربان تعریف میکنم، شاید توهم چشمان خودرا با خواب آشنا نکنی ای آشنای دیرین من.
تو سعی کن با غریبه مثل من سازگار باشی، سعی کن گلهای تشنه محبت باغ زندگی مرا آبیاری کنی.
می خواهم در کنار تو برای با عظمت وبزرگ شود. دوست دارم وصال را.
این دلم همیشه زندان تواست ، وعشق تو ازآن من است
تو درکنار خوشبختیهای زندگی راحت بخواب.