۲/۲۶/۱۳۸۹
طوفان باد درشهرکابل:
ساعت دوازده امروزازدرس خلاص شدیم هواتاریک بودطرف دفترحرکت کردیم درکوچه رسیدیم که طوفان بادانبوهی ازگردخاک رابروی ماوساختمان ها می ریخت وگردخاک مارابه روی دیگران حتی رای خوده نمیدیدم چراغ های موترهمه روشن شده بودتااینکه رسیدم به بازاردیدم که کاملآتغیرکرده کره کبابی .ظروف دوکاندارپارچه های رخت اشغال اشغالدانی ها وکلاه های که فروخته میشد روی سرک شاخه های کلان درخت ورق های کاغس تمام جاهارافراگرفته بودهمه به یک جای گوشه پناهنده شده بودطوفان عجیبی بودسیخ های کباب روی سرک پیش هوتل کاملآتیدشده بوداگرکباب رامیخوردی قوق ذغال هم درامانت نمیگزاشت باورکنید ته کفشم سوخته بعد چندکلاهی برداشتم اگرخواستیدیکی آنرابرای تان میفرستم ده دقیقه طول کشیدنزدیک دفتررسیدم ناگهان شاخچه بزرگ ازدرخت شکست کمی آن خوردبسرم که ازتمام چیزبیزارم کردهمه کسانیکه بیادم بودکه برای شان کلاه تحفه بدهم بخاطردردسرم ازیادم رفت تااینکه داخل دفترشدم با خودم میخندم که درچنان وضعیت خراب توچی میکنی کباب وکلاه ره ؟؟؟؟؟
حمله دوباره کوچی ها درمناطق دایمیرداد:
امروزصبح ساعت پنج به تلفن برنامه رادیوزنگ آمدگوشی ورداشتم که تماس گیرنده ازیک محل جنگ تماس گرفته وباسعت به صحبت هایش ادامه دادهلورادیوراه فرداگفتم بلی گفت نام من حسن عاشوری است ازدایمردادزنگ میزنم امشب کوچی ها ی مصلح که موترهای رنجرنیزدربین شان بوده به منطقه دی مردادحمله کرده که تقریبآپنجاقریه کوچک رادرداده ومردم تلفات داره وهم اکنون ازمنطقه درحال فراراست وی زیاداظهارکردکه صدای شان رابه مسولین باید برسانم من توانستم شماره اورابه وبلاک بگزارم تاتمام خبرنگاران محترم تماس بگیرد ولی همین حالا ساعت پنج نیم که خودم زنگ میزنو تلفن خاموش است:0775285293
اشتراک در:
پستها (Atom)