۶/۱۶/۱۳۹۲

آتش اندر خیمه لیلا گرفت* واخ ده دمه شغی را ملا گرفت



شغی بازی
یکی از بازی های مشهور و محبوب محلی هزارگی شغی بازی است، شغی بازی انواع و اقسامی دارد که از جمله؛ شغی  خورد است که اگر خر ایستاد شود همه شغی های که  پوگ است را می خورد و اصب اگر ایستاده شود چوگ هارا می خورد، یکی دیگر نوع بازی " خینجک" بازی  است که این دو نوع بازی از جمله بازیهای است که در فصل زمیستان جوانان و حتا خیلی بزرگان بازی می کند و برد و باختی هم درمیان می باشد. به باور مردم هرکس شغی بیشتر داشته باشد صاحب گوسفندان فروان می شود و شغی ها را در طویله گوسفندان روی سقف در یک نخ می بنند "جیل" می کند و آویزان می کند. در مهمانی ها هر کس دعا می کند که لینگ شغی داری گوسفند در کاسه یی او برابر شود زمانی که در یک کاسه چهار نفری پای شغی داری گوسفند برابر شود بین خود ها پیشک می اندازد که شغی از آن که می شود . شغی برای بچه ها و کسانی که با آن بازی می کند مهمترین وسیله سرگرمی است و 10 دانه شغی 100 افغانی قمت دارد. به هرکس بخواهد تحفه بدهد شغی تحفه می دهد.  مردم در هنگام شغی بازی گاهی جنگ می کند به اصطلاح غش می کند  و شغی باز ها بین خود شان نا راحت می شود. هر کس که شغی بیشتر داشته بسیار محترم و صاحب قدر است و هر کسی که شغی کم داشته باشد بین جوانان زیاد آدم خوب حساب نمی شود، کسی که خوب بازی نمی تواند و می بازد آدم نحس حساب می شد و کسی با او دوست نمی شود. مه بیاد دارم که بعضی کس ها حتا زمین خودرا فروخته و شغی خریده و بازی کرده، شغی ها با قدر و عزت فراوان نگهداری می شود و اکثر دزد ها هم فقط شغی را می دزدد. مردم شغی ها را برای استحکام و دوام آن را رنگ می کند و داخل دیگ با یک نوع علف می جوشاند و بعد سوراخ می کند و در یک نخ می بندد.
خاطره بسیار زیبا و فراموش ناشدنی که من از شغی بازی دارم
تا زمانی که در منطقه زندگی می کردم در حدود ده ساله بودم و شغی بازی را خوب بلد بودم و هم روضه می خواندم و صدای خوبی داشتم. اکثر وقت ها با چاقو دو پهلوی شغی( اصب و خر) را خوب تیز می کردم که در میدان برنده شوم و خوب برنده هم می شدم از همه کس شغی بیشتر داشتم، شاید بنده صاحب دو صد عدد شغی بودم و به اصطلاح سرمایه دار بودم . ماه محرم بود و در حسینیه ها خواندن شروع شده بود و میدان شغی بازی هم پیش از خواندن خوب گرم شده بود چون از هر منطقه بچه های هم سن و سال جمع می شد اما جای شغی باز ها  بیشتر بین کادان ها و بیخ دای های علف بود که زمین را پاک می کردیم و بازی می کردیم، شغی که دو پهلویش را خوب تیز می کرد همیشه خر یا اصب ایستاد می شد و دیگر شغی هارا می برد و دربین شغی بازها بنام" مالکش" یاد می شد اگر کسی ناگهانی در میدان بازی وارد می شد شغی ها را چور می کرد و حق داشت هر شعی که خر ایستاد می شد مال دزد بود و بقیه دوباره در میدان بازی می شد، باید پیش از آنکه شخصی از بیرون در میدان بیاید چورش را چب می گفتیم تا شغی هارا چور نکند . یک روز چانس مه زیاد بود شغی مالکش در اختیار من بود تقریبا 100 عدد شغی را برده بودم و اصلا روضه که می خواندم یادم رفته بود.  یک موقع که سرگرم بازی بودم کسی آمد و گفت توره ملا  کوی کده که بیا خاندو شرو شده" فورا رفتم داخل تکیه خانه که نوبت به من رسیده و فورا رفتم بالای منبر در پله دوم منبر نشستم و مقدمه را خلاص کردم و چند صلوات به روح شهدا و انبیا و مرده ها فرستادم و  شروع کردم که روضه بخوانم کتابچه یاد داشتم در ته جیبم زیر شغی ها شده بود، کتابچه را کشیدم و همه شغی ها بیرون ریخت مخصوصا همان شغی مالکش دیدم که رقیبانم خیلی دلش شان جوش کرده که سری شغی ها حمله کند خودم فورا پائین شدم و شغی هارا جمع کردم اما متاسفانه شغی مالکش پیش ملا لول خورد ه بود و اصب ایستاد شده بود 100 دل را یکدل کردم که بگیرم باز ترس خوردم شاید ملا مرا بزند نا چار طرف منبر رفتم و شغی را بی سرنوشت رها کردم، ادامه روضه را خواندم وقتی که به اینجا رسیدم که:
خیمه گاه آتش شراریدن گرفت
اهلبیت از خیمه نالیدن گرفت
آتش اند ر خیمه یی لیلا گرفت
واخ ده دمه شغی را ملا گرفت