۶/۱۹/۱۳۹۳

نود درصد جوانان مناطق مرکزی به مزدوری مشغول اند



اکثرجوانان کشور ما قربانی کارهای شاقه و مزدوری اند و از نعمت سواد و فراگیری حرفه های کاری بی بهره می باشد. در آغاز باید کمی درباره واژه مزدور توضیحات داد؛ مزدور به کارگران ساده و زحمت کش گفته می شود که معمولا در خانواده های فقیر به دنیا می آید و در طول سال، با کرایه ناچیز پیش اربابان و صاحبان زمین به خدمت کردن مشغول می باشد. در اصطلاح سیاست مداران، مزدور به کسانی گفته می شود که از دشمنان وطن اطاعت کرده و با گرفتن مزد از آنان، به خرابی وطن و کشتن افراد و اشخاص وظیفه اجرا می کند.
اما هدف از نوشتن مقاله، تحقیق در باره وضعیت جوانانی هست که در مناطق کوهستانی و ولایات مرکزی با معاش ناچیز و مدت مشخص شب و روز بدون رخصتی کارهای سنگین و سخت را انجام می دهد. ساحه کاری مزدور مشخص نیست، هرکاری که وجود داشته باشد، مزدور باید آن را بدون تعللو سرپیچی انجام دهد. کاری مزدوران معمولا ده روز بعد از نوروز شروع و تا اول ماه زمیستان ادامه دارد. به صاحب کار و کسی که مزد مزدور را می دهد، اولوق یا شریک گفته می شود. اولوق ها از تمام فرصت ها از کار مزدور خود استفاده می کند. علف دروی، گندم دروی، تهیه آب و علف برای حیوانات، چاه کندن و چشمه صاف کردن، هیزوم آوردن، کارهای خانه سازی، آرد کردن گندم، تمیزکردن خانه و هرکاری که در خانه باشد مزدورباید انجام دهد. حتی مزدور باید خاکستر تنور را بیرون بریزد و هیزوم را از بیرون به خانه بیاورد و خدمت بانوی خانه را نیز انجام دهد. وقتی که مهمان می آید، همه خدمت کردن مهمان بدوش مزدور می باشد. خلاصه وظیفه مزدور در خانه مشخص نیست و هرکاری که انجام داده نشده باید انجام دهد.
رخصتی مزدور در یک ماه یک روز است. مزدور می تواند در مدت یک ماه کار را تعطیل کند و به خانه پدر و مادر خود برود. دیگر در طول این ماه مزدور از طرف روز حتی یک ساعت هم تعطیلی ندارد و هر روز از ساعت های وقت صبح تا تاریکی شب کار می کند. مزدور باید غذای خودرا از خانه به محل کار خود ببرد و وقت غذا همانجا غذا بخورد. جوانان که مزدوری می کنند از سن 15 سالگی تا 50 سالگی ادامه می دهد.
در جامعه سنتی، مزدوران یکی از جمله افراد و اشخاص است که مورد خشونت واقع گردیده و حقوق مدنی و انسانی آنان نقض می شود. مثلا: در سنی که آنان باید تحصیل کنند و با مهارت های زندگی آشنا شوند، شب و روز برای اولوق یا صاحب کار خود کارمی کنند و معاشش هم به جیب برادر کلان یا پدرش آب می خورد. مزدور بیچاره فقط وظیفه دارد که شب و روز جان بکند و رضایت صاحب کار خودرا بدست آورد. دیگر برایش حقی در نظر گرفته نمی شود بجز از یک جوره لباس و یک کفش که اگر خوب کار کرده باشد در آخر کار، صاحب کار برایش به عنوان تحفه خریداری می کند. وقتی که در پایان کار به خانه برگشت، باید بعد از چند روز بگردند و مفت و مجانی فقط در برار نان خوردن خود در زمیستان برای کسی مزدور بشیند و کار کند. در زمیستان هم کار مزدور کم نیست مثلا: پاک کردن برف های بام، راه های چشمه و طویله، آب و علف دادن به گاو ها و گوسفندان، جاروب کردن طویله ها و کارهای که انجام دادنش ممکن است، مزدور در زمیستان انجام می دهد. صاحبان خانه هرکاری سخت و مشکل را می گذارد که مزدور انجام دهد.
مزدوران حق ندارند که کار را رها کرده و به خواندن ها و محافل غم و شادی شرکت کنند. پلو خوردن و مهمانی رفتن تنها حق صاحبان کار و خان صاحبان هستند و برای مزدوران عیب است که لباس نو بپوشند، به مهمانی ها شرکت کنند و غذای خوب بخورند. مزدور که لباس جدیدو نو بپوشند از طرف صاحب خانه جواب داده می شود و سال دیگر کسی اورا به مزدوری نمی گیرند که این مزدور "وقی" یا خود خوش است.
ازجانب دیگر کسی حاضر نیست به مزدور دختر بدهد و دختران هم بچه که وظیفه اش مزدوری باشد، به شوهری قبول نمی کند ولو که بچه زیبا و کارگر باشد. چون شغل مزدوری برای مردم سنتی مایه ننگ و سر افکنی می باشد. هردختری که مزدور را شوهر کند، مورد تمسخر و طعنه خواهرخوانده ها و اقاریبش قرار می گیرد که" چیزکمی دَشتی که مزدوره شوی کدی" در مجموع وقتی که باور مردم را نسبت به مزدور سنجش کنیم، مزدور از قطار انسانهای دیگر خارج می شوند و از لحاظ حقوقی و مدنی به جایگاه های پایین تر جا خوش می کند. مزدوران حق ندارند که در مجلس صحبت کنند و نظر خودرا بگویند. مزدوران از لحاظ غذا و پوشاک به حد اقل قناعت می کنند. نان جو و دوغ گاو غذای اصلی مزدوران را تشکیل می دهد. مزدور وقتی که غذارا برای مهمان صاحب خانه می برد، خودش حق ندارد که از همان غذا بخورد، می رود در اتاق دیگر نان جو و دوغ می خورد. در خانواده های که خیلی از لحاظ فرهنگی در سطح پایین قرار دارد، حتی برای مزدور خود چای نمی دهد. مزدور با آب سرد رفع تشنگی می کند.
نود نه درصد جوانان که در خانواده فقیر به دنیا می آیند، مزدور می شوند و در طول زندگی از امتیازات حقوقی و مدنی خودبرخوردار نمی باشند. به همین خاطر اکثریت جامعه بی سواد باقی مانده و در مجموع کشور از کاروان تمدن عقب مانده است. چون جوانان به عنوان ستون فقرات یک جامعه مورد بی توجهی و کم لطفی والدین و بزرگان قرار گرفته است. اگر دقیق سنجیده شود، مزدوران که با این مشکلات و حقارت زندگی می کند، کسی دیگر نیست جزء بازوی توانای جامعه و جوانان برومند خانواده که در اثر مشکلات اقتصادی و فقر فرهنگی در طول حیات خود، گرفتار مشکلات و سختی ها دیگران می باشد.
از جانب دیگر مزدوران هم کاملا بدون اعتماد به نفس، به جایگاه که اجتماع برایش تعیین کرده باورمند می شود و بدون هیچ عکس العملی در برابرفشارها به کارخود ادامه می دهند.
در مجموع به این نتیجه می رسیم که جوانان و نوجوانان ما بیشتر قربانی کارهای شاقه و بی فایده گردیده است و به همین خاطر بی سوادی و نادانی ها در جامعه به اوج خود رسیده است. در مناطق مرکزی افغانستان، نود درصد جوانان از تحصیل علم و آموختن حرفه و کار بی نصیب اند و سالهادر محرومیت های اجتماعی و اقتصادی بسرمی برند. آنها بجز از کارهای زراعتی به شیوه سنتی و هیزوم کَشی چیزی را بلد نمی شوند. امیدکه نهادهای حقوق بشری، مسؤلین حکومتی و بزرگان به وضعیت جوانان توجه نمایند و زمینه آموزش حرفه و تحصیل آنان را فراهم سازند.