۶/۲۶/۱۳۹۲

با داشتن کلید و چراغ بازهم راه را اشتباه می روند و قفل را می شکند




 تعقل و تفکر یکی از ویژگیهای فرد موفق و مسلمان است و اسلام هم به  این موضوع اهمیت زیاد قائیل شده است. یکساعت فکر کردن برابر با هفتاد سال عبادت بدون تفکر و تعمق است یعنی انسان باید در مورد کارها و برنامه های که انجام می دهد و برنامه های زندگی خویش باید فکر کرد و آن را به نیاز های زندگی خویش مقایسه نمود.
بدون تفکر و تعقل و تقلید کور کورانه مارا به سر حد نابودی نزدیک خواهد نمود، افراد که فکر نمی کنند و مصحلت سنج نیست با داشتن کلید قفل را می شکند و با هزاران چراغ نور افروز بازهم راه را غلط می روند. در عصر فعلی زمینه آگاهی، فکر کردن و دستیابی به ارزشها در فضاهای زندگی بسیار آسان شده و هرکسی که بازهم بدون مصلحت شخصی و اجتماعی خویش گام بر می دارد و از ارزشها چشم پوشی می کند جاهل است و هیچ گونه حسابی را نمی توان روی همچون شخص باز کرد.
هنوز مواردی زیادی وجود دارد که مردم حق را نادیده گرفته و روی ارزشهای اجتماعی، اخلاقی، فرهنگی و اقتصادی و دینی خویش پا می گذارند.
1 –  رو آوردن جوانان عاقل و تحصیل کرده به مواد مخدر با آنکه می بینند که تمام هستی انسان را نابود می کند.
2 – اشخاصی که برای نابودی ارزشها و افراد و اشخاص کمر می بندد و حیات و زندگی خودرا قربانی می کند، با آنکه می بیند که حق حیات چقدر ارزشمند است و هر که آن را تلف نماید مستحقق شدید ترین جرم و عقاب می باشد.
3 – پیروی از برنامه های که بناهای زنده گی را می شکند و به طور مستقیم بخشهای اقتصادی، ایمانی و انسانی مردم را نابود می نماید، به طور نمونه: پا فشاری روی خرافات، تجمل گرایی، بلند بردن مصارف برنامه های عروسی، جشن های تولد و دید بازدید از حجاج، برگزاری پر مصرف برنامه های خیرات و ...
4 –  ایجاد خشونت های متعدد در فضاهای زندگی، کاری و تحصیلی علیه مردان، زنان، کار گران و کودکان؛ چون می بینند خشونت عامل سقوط نظم و رشد اجتماعی می باشد؛ بازهم خشونت به شیوه های مختلف و گسترده دیده می شود.
اگر تعمق و تفکر باشد خیلی از برنامه های اجتماعی اصلاح خواهد شد و مشکلا ت بزرگ حل می گردد.
حکایت شیرینی است که مردم پشت سر یک نفر نماز می خواند و بدون آنکه شخصیت و صداقت اورا در نظر گرفته باشد با تمام عقیده و اخلاص از او به عنوان بزرگ دینی یاد می کرد و تقدس گرایی می نمود. اما این شخص اصلن مردم را فریب می داد. یکروز در نماز جماعت ملا امام دید که چاره نیست که نماز را ترک کند و بیرون برود رفع حاجت کند نا چار شد و بین شلوار خود شاشید و تر کرد، مردم که پشت سرش نماز می خواند بسیار حیرت زده شد و بعد از نماز سوال کرد که یا شیخنا چرا تنبان شما خیس شد یکبار ؟ او فورا گفت من در عین حال که در سجده بودم یک بنده خدا در دریا در حال غرق شدن بود اورا نجات دادم و لباسم تر شد. مردم فورا لباس دیگر برای او آوردند و لباسش را از جانش کشید و ریشه ریشه کرد وبین خود تقسیم که یکی گفت فرزندم بد خوی است و یکی گفت خانمم همرایم جنگ می کند و دیگری گفت اقتصادم خوب نیست . ریشه های تنبان را به گردن خود ها آویزان کردن و به خانه خود بردن که اینتنبان تبرک شده و تقدسیت پیدا کرده است.