۱۰/۰۹/۱۳۹۰

بازشدی آیینه دار گریه های بیصدا

یکروز بود که آمدی ، پرچم عشق بردوشت ، با نشانه ای ازآنسوی آسمان (وصال)
زندگی ام با خنده نخستین تو شکفتن آغاز کرد.
دروجودت تکه ازدلم جامانده .
ازگیسوی تو عطر امید واری ام می تراود(وصال)
نام تو ازدهانم نخواهد افتاد.
صدای خدا حافظی ات لرزه مرگ را براندام من می اندازد.
عمر من تصویر تابناک توست (وصال)
رد نگاههای توست که مرا میخکوب می کند که آیا زنده باشم یا بمیرم .
تا که من و وصال عشق به افلاک شویم
بار خدایا مدد کن که هردو پاک شویم
دست تقدیر چنان که پس ازدادن جان
درجوارقبر یکدیگر خاک شویم
*************************

پاهای پرآبله:



همه می دانند دختران سه ساله را به بابایشان عشقی وصف ناشدنی ست


اما من می گویم تو از همه شان عاشق تر بودی سه ساله ی حسین...


آخر جد پدر تو بود که همه را آموخت؛ کودکان را میازارید، اکرامشان کنید، غرق محبتشان نمایید...


آخر بابای تو دوست داشتنی ترین بابای دنیا بود، پیامبر خودش اباعبدالله خواندش...


به خدا تو از همه عاشق تر بودی چون معشوق تو از همه عاشق تر بود


تو یک اخم به چهره ندیده بودی، چه برسد به سیلی!


خیمه ها را آتش زدند، هاج و واج نمان ، این ها شبیه بابای تو نیستند، فرار کن


وقتی تو را زدند، بابا را صدا نزن، عمه جگرش آتش می گیرد ازین همه تنهایی ات.


***


چقدر مظلومند اين پاهاي پرآبله


چقدر كوچكند اين شانه هاي نحيف و چه سنگين است بار اين غم


**


اینجا خرابه ی شام است، دختران را دیدی در آغوش باباهاشان، دلت هوای بابا کرده؟ هیچ کس جای بابا را نمی گیرد؟ رقیه جان بابا را صدا نزن، به خدا این ها یتیم نوازی نمی دانند...


***


عضو کوچک کاروان حسینی- سر بابا در بغل- سفیر بابا شده ای ؟


به فدای دل کوچک بی تابت! چشمانت را بستی تا چشم ها را باز کنی ...


مظلومیت بابا و رذالت دشمنانش را تا همیشه فریاد می زند این سکوتت


دیگر تمام شد، آغوش بابا چه خوب است!


شهادت حضرت رقیه تسلیت باد.

بیننده گان عزیز وبلاک آیینه ، درحماسه امام حسین در کربلا اقشار مختلف جامعه وبه خصوص افراد مختلف یک خانواده نقش داشتن.
حضرت رقیه دختر امام حسین یکی از خرد سن سالان است که بعد ازکشیدن زجر وشکنجه زیاد در خرابه شام جان خویش را بحق تسلیم کرد.


* نام‌گذاري حضرت رقيه (ع)






رقيه از «رقي» به معني بالا رفتن و ترقي گرفته شده است. گويا اين اسم لقب حضرت بوده و نام اصلي ايشان فاطمه بوده است؛ زيرا نام رقيه در شمار دختران امام حسين (ع) كمتر به چشم مي‏خورد و به اذعان برخي منابع، احتمال اينكه ايشان همان فاطمه بنت الحسين (ع) باشد، وجود دارد. در واقع، بعضي از فرزندان امام حسين (ع) دو اسم داشته‏اند و امكان تشابه اسمي نيز در فرزندان ايشان وجود دارد.


گذشته از اين، در تاريخ نيز دلايلي بر اثبات اين مدعا وجود دارد. چنانچه در كتب تاريخي آمده است: «در ميان كودكان امام حسين (ع) دختر كوچكي به نام فاطمه بود و چون امام حسين (ع) مادر بزرگوارشان را بسيار دوست مي‏داشتند، هر فرزند دختري كه خدا به ايشان مي‏داد، نامش را فاطمه مي‏گذاشت. همان گونه كه هرچه پسر داشتند، به احترام پدرشان امام علي (ع) وي را علي مي‏ناميد.»






* اسيري حضرت رقيه


حضرت رقيه در واقعه عاشورا حدود سه يا چهار سال سن داشت كه بعد از شهادت امام حسين(ع) و يارانش در عصر عاشورا به همراه ديگر زنان بني‌هاشم توسط سپاه يزيد به اسيري رفت.


اما داستان شهادت حضرت رقيه (ع). از درون خرابه‌هاي شام، صداي كودكي به گوش مي‌رسيد. همه آنهايي كه در ميان اسرا بودند، خوب مي‌دانستند كه اين صداي رقيه، دختر كوچك امام حسين (ع) است. او حالا از خواب بيدار شده بود و سراغ پدرش را مي‌گرفت. انگار كه خواب پدرش را ديده بود. يزيد دستور داد سر امام حسين (ع) را به دختر كوچك نشان دهند و او را ساكت كنند، اما وقتي حضرت رقيه (ع) و امام حسين ع باز هم به هم رسيدند، اتفاق جانسوزي افتاد.






* اين بار، پدر در سوگ رقيه نشست






چقدر بي‌تابي دخترم! اين همه دلشكستگي چرا؟ مگر دست‌هاي كوچكت در امتداد نيايش عمه، تنها از خدا آمدن بابا را طلب نكرد؟ اينك آمده‌ام در ضيافت شبانه‌ات و در آرامش خرابه‌ات. كوچك دلشكسته‌ام! پيش‌تر نيز با تو بودم و مي‌ديدمت. شعله بر دامان و سوخته‌تر از خيمه آه مي‌كشيدي و در آميزه خار و تاول، آبله و اشك، صحراي گردان را به اميد سر پناهي مي‌سپردي.


مهربان دلشكسته‌ام! صبور صميمي! مسافر غريب و كوچك من!


مگر نگفتي كه بابا كه آمد، آرام مي‌گيرم. اين همه ناآرامي چرا؟ مگر نگفتي بابا كه آمد سر بر دامانش مي‌گذارم و مي‌خوابم؟ نه ...، نه دختركم نخواب! مي‌دانم اگر بخوابي، ديگر عمه نمي‌خوابد.


مي‌دانم خواب تو، خواب همه را آشفته مي‌كند.


نه ... نخواب دخترم!


دخترم! بگذار لب‌هاي چوب خورده‌ام امشب ميهمان بوسه‌اي باشد از پيشاني سنگ خورده‌ات؛ از گيسوي پريشان چنگ خورده‌ات؛ از شانه‌هاي معصوم تازيانه ديده‌ات؛ از صورت رنگ پريده سيلي خورده‌ات. بگذار امشب، مثل شب آرامش تنور بر زانوان زهرا آسوده بخوابم.


نه دخترم! نخواب! بگذار بابا بخوابد.


و چنين شد كه رقيه (س)، هنگامي كه سر بریده پدرش در آغوش بود جان داد