۷/۰۸/۱۳۹۱

نقش نویسنده در جامعه


نویسند گان همیشه در صف اول جامعه قرار دارد،  تمام موضوعات اجتماعی وسیاسی ازنقش حضور نویسنده خالی نیست .
نویسنده خوب پلی است میان دولت  و ملت که رابطه های اساسی و ضروری را بر قرار می نماید و همیشه با درد و آلام مردم هماهنگ به پیش می رود.
یک نویسنده خوب با ویژگیهای زیل می توند در صف اول جامعه و مساییل زندگی قرار گیرد.
1 – هدف عالی وخوب داشته باشد
2 – ازدرد رنج مردم آگاه  و باخبر باشد و با ریاست ها ارگانهای عمومی ومهم رابطه داشته باشد
3 – تخصص داشته باشد در رشته تحقق وعلوم ادبیات .
4 – قدرت استدلال درست داشته باشد وبعضی مسائیل اخلاقی را خوب رعایت کند تا درنوشته ها وگزارش هایش به کسی توهین ویا به دین وآئین کسی تعرض نکند.
بر علاوه اینکه یک نویسنده نکات اساسی را مراعات می کند باید نویشته یک نویسنده نیز دارای ویژگیهای باشد.

مشخصات یک نوشته خوب :
- ازحیث مفهوم معنا دارای تاثیر و کار برد عمیق باشد.
- ازحیث سبک وآئینی درست نویسی غنی باشد.
سبک وآئین که زیلآ تذکر داده شده است، مراعات کردن آن نوشته ای ما را زیبا می سازد .
1 – ساده نویسی، عفت وپاکی قلم ، وحدت موضوع ، استفاده منا سب ازصنایع ادبی، مراعات نکات دستوری ، مراعات قواعد علامه گزاری ونشانه گزاری ، نظم وترتیب ، توجه به مخاطب ،
نقل درست وبه موقع ازمنابع ، مراعات اختصار وطویل ، پرهیز ازمقدمه چینی وقلم فرسای بی مورد ، پرهیز از واژه های بیگانه، املای درست کلمات و خوانا بودن خط.
برای کسب مهارت بشتر باید خواند وبسیار نوشت .

۶/۲۷/۱۳۹۱

ترجمه و باز یافت الفاظ و واژه های زبان هزارگی به زبان دری پارسی


ترجمه الفاظ هزارگی به زبان دری فارسی:
ترجمه بعضی واژه های زبان هزاره گی به زبان دری فارسی:
برنامه نوای نی یکی از برنامه های ادبی رادیو راه فردا است که از شنبه تا چهار شنبه ازساعت 9-10 شب به طور مستقیم نشر می شود ، شب های پنجشنبه برنامه اختصاصی است به دوبیتی هزاره گی ، که شنونده ها تماس گرفته دوبیتی های محلی را به خوانش می گیرد . واهنگ های محلی را فرماییش میدهد ، وتعدادی از شنونده ها نا آشنا است کمی با واژه های محلی منهم
تعدادی از واژ ه های که بشتر مردم استفاده میکند به زبان معمولی که مردم کابل صحبت میکند ترجمه کرده ام .

یخی تمام کردن کاری = ایکر ته ، یگ رها
وارخطا = ا بلک ، تیز
بعداًوپسانتر = اوسه ، یک لازه پاستر
رفیق = آلی
پدر = آبی ، آتی
مادر = آیه ، ایکه
خواهرخانم = ایگه چی
زن برادرشوهر = اپسو
مادر حال = مایندر
کاکا = ابغه ، دادی
گام = الغو
پلچک = الغوچگ
دروغگو = الغاو، چلقاو
قریه = آغیل ، منطقه
بلی = اری، اتوف
پوست خشکیده جلد = ایپه غو
گره زدن موی = اته کی ، سه باف
ژنده پوش = الم جلم ، قم
چکش = اله غه
کف دست = اله غه
بیحال = التن کنده ، اژ غن
استاده کردن = ایستل جی ، استه
بی‌نظم وسراسیمه = الخ پلخ ، چارپیچه
بالا     =  بلند، قولبله
سرشیو=  قلچیو
عجله = ا په ته له
بد سخن = ایله گوی ، بد زبو
سرو صدا= غال مغال، قیغسک
رها کردن = ایله کد، پورته کد، ایشتو
فرستاده خاص = ایله چی ، طلب گار
بنوشان = اوچلجی کو
اخطاربجنگ = اله مای له، پف پته که
بدل کردن = الیش کدو، بدل کدو، تبدیل کدو
دوستان = الای گو، اچه گو، الیگوید
ترسو = اوشبورغو، بیدل، ترسو
زکام = آوبینی گگ، پیشکگ، ذوکام، بخش باره
کم حوصیله گی = اویلده مله گی ، قار نوک
تهدیدلفظی کردن = آیدکدو، پوف
مادرکلان = آجه ، آ جه گک
رایگان = ایله ، مفت
هاون و اونگ = اوغور
تاریکی کردن چشم = ارگ مرگ، چپرک، تریک تر یک
سفید = ایسپی
حفاظت ازترس = اولغوی تو
جن وپری = اوخلای ، بلا
بدخلقی =  بد اوزا
شبه ومانند کردن = ادلی دلجی
ذغال چوب = انگیشت
هررنگ = ارجل ، ادکلی
کهنه وژولیده = اژغند ، جولک، قم قم،
دستدوزی لباس = ایرمه ، کوک
استخوان = اوستغو
شوربای تخم مرغ = اوشورک ، وقره مار، پیاوه
اسپ تندرو = ایرغه
سبز تیره = ایشیل
خانم برادر = این گای
پیراهن =  پیرو
جلوگیری = آیگنده، ایلی
خودنمائ = استه قله ، خود خوشله، لیختک، خود خوشک
غذائی ازآردودوغ = اوماج ، کشکو بلگو
نازکردن = ایرکه تو له
گدائی گر = اوسخور، گشتگر، بیکاره
تصادف کردن = ادوگوت له
ریسمان قلبه = اتنگ
بیکاروبیبندوبار = ایله سر، ده ده ای، لات و پات
محاصره ونگهداری = ایگل ، اوش کدو
اطاعت و ازگفت شدن = آزاید
حامیله وبار دار= آویست
برخیز = ارخای ، وارخیز، بخیز
مادر = آبای ، آیی، ایکه،
پدر = آتای، آبی، آغای
مادرکلان = آپای ، آجی
خانم اشراف= آغه
حالا = آکو،اینیالی
جنزده گی = انگلتو،سایه تو
برخاستن = ارخستو،وارخلجی
ارباب = آولوغ ، شریگ،خان
شرم و حیا = آی برخوردو،تنک روی
ناخن = آخو ، ناخو
رویش کاری = اوداو
دبل وضخیم = اوستور ، غوده، دبل
همسرو خانم = آوتینه ، خاتو ، سیاسر
مادر اندر = آچه ، میندر
تخمین = ادلقه ، اتکل
مادرکلان پدری = آچول ، بکله ، بابه
دفع زهرمار = آووسو
شراره آتش = آله مگده ، النگ
پشت گردن = اله مغه
حرص وآذزیاد = آپه له ، آوول
مریضی دندان حیوان= آمرو
صرفه جوئی = ایلای
انبارسنگها = اوبه، جغله
افواه و تبلغات = اله هوئید
همانطور = اموتوراونورقم
صداکشیدن سگ = اوله جی
غذای شکمبه گوسفند = اورگوماج
آرزو ومیل = آغو،ده دو گرفته
اتسه زکام = آپچی ، بنی زدو ، آوبنی گگ
الماسگ = آتیشگ،جیل پاره شدن
حدس وگمان = اتکلی ده شانمه
سیفلیس = آتیشگدانه
تخمین = اتاله ، برابر
زکام = آوچی
بیگانه = آتره کی، بیگنه و غیره
عهد و پیمان = آد، واده، لوض
شاخه = اوچغ، شخچل
احتیاط = آدوله ، ایتیاد
دورنگ = آله، اله گگ
بی عقل = الته ، دیونه،کموش
خوف وترس = آله ده ، وشبورغو
استاده کردن = ارخال جی
مانده شدن = الدره ، ایبره
عجله وشتاب = اوول
فریبکارودروغگو = آبول، چالوس
رقصیدن نشسته = آخوچای
غوغاوهیاهو = ایقسراگ ، قیغسگ
وقت وزمان = اوچور، لازه
توجه = اوش
نفستنگی وخستگی = این نا سگ
اینجا ودرین محل = این جی
فاژه کشیدن = ایسنه ده
شعله آتش = اله مگ، النگ
حمله کردن = آله کدو، توپ کدو، توپ اشتو
آهسته گذاشتن = دمراس بیل
حالا = ایساه، آکو، اوخته
آتش کردن = ایله سو
بیکاره = آی دو، ایله خور
زخمی = آوگار،اوگر
علف = آوجار، الاف
مزاجهای مختلف = آوباد
انواع آش = اوگره
تخمین کردن = ادلقلجی
خفگ کردن = ا فاگ دلجی
عقیم کردن = اخته دلجی
جادوکردن = آواسودلجی
گام انداختن = الغودلجی
گپ بیهوده = آولمو
گذر از آب = آوپره
اساس وبنیاد = آوداو
گوشت رانگوسفند = آله مه غه
بسته کردن پایحیوان = ایشکیل
مادرپدرکلان = آچه که لو
چوبدراز برای زراعت = آله کش
خزنده شترمانند = شوتوربوغدی
هموارکردن = آواردلجی
بوته کوهی برایریسمان = الترغو
توپک دهن خورجین = ایلمک
اشاره = ایلمگ
محافظ = ایله غو
تنفس تندمریض = اینه جه
موج زدن آتش = النگکس
انگشت کلاندست = ایرتکه، ایرکه
بزنرقوی = ایرگاچ، تکه
گیاه برای زخم = ایرومقره
سوراخ دسته بیل = انغو
چیزیراجستجوکردن = ایله بورشدو، پالیدو
اخراج ازمجلس = ایل برغو
عاجزوخسته = ائیز
چوکات زیردروازه = ایرگینگ
دهلیز = پس درگه
تکیه کردن = اینه که دلجی
همراهی کردن = اولبورغو
قرض اندک = آنجگ مانجگ
کمینگاه = آیبور
موی نرم بز = آدوپه دول
غم واندوه = ا یناو
بوجول بازی = آپو
نفرین شده = اوقره خور، سرنارسیده
خودمانی = ایلوغیل
درحیرت مانده = انگوبنگ
متردد ودودل = ایلنگ سیلنگ
پالیدن = اپله
گره خورد = ایلمگ
نسلگیری حیوان = اپیره ، ووگور
آرامشدن = اموجی
تهدیدکردن = اخوداب دلجی، اوش بور کدو
ازرمه جداشدن= اپلتری
اشتیاق = اجورغه
بزآهو = ارغلی
مسابیقه اصپ= جوره
گیاه نوروئیده = اله سو
کنایه وطعنه = آیه دگ
پوست قاف = الیله
شبپرک چرمی = ایلگینگ
شرم وحیا = ایبیرشیبیر
جویچه آبیاری = اوروغچر
کف زمین دریا = آوخه نه
علاقه جنسی حیوان= آی ریغ
ناله وگریه = آنجه له
پرنده آبی زردرنگ = انغیر
درخت کوهی = ایرغای
کیسه دباغی شده = آمبو
شاخه شاخه = آچه لی
کیسه دراز پول = امپو
لبه تیزظرف = ایرماغ
بغل ایستادشدن = ایل کامرو
تسمه زین اسپ = اخته سو
بلندنمودن گوش حیوان = اووج
بیتابی از پورخوری زیاد = ایلدره، پیچتاو
باغیرت وباننک = ایرکه تو، ننگی
بااطمینان وفارغ البال = اوماق بله
پندیده گی = امس
خواب آلود = اورگیله
چطور شد؟ = چناس شد؟
نامزادی = خویشی کسی
عروسی = طوی
رها کردن = ایله کدو، پورته کدو و پور موشت کدو
نگاه کردن = توخ کدو،  سیل کدو و دیدو
دویدن = خیز کدوف دویدو و پورته ایشتو
آب ضرف شویی = دیشتک، تیرآو
پیاله = پیله
کاسه یاظرف = جمکوسه، پیله کسه
بعد = ووسه، ازی ووسو
همسر = خاتو، آوتینه، سیاسر و آیه بدکیچا
چاق و پور زور= میته، چپرغت، لوکوور
کمزور = کمجنسک، بدک و لاغرک
زن برادر شوهر = ابسو
دشمن نزدیک = سیال، اودور زاده، سیال بچه
چشم = ووقره، چشیم و دیده
زبان = زیبو
پا = پای، پایچه، قی
سر = تولغه
دروازه = درگه

۶/۲۰/۱۳۹۱

غرور با با فراتر از هندوکش


آسمان بیدار است
ماه در گوشه آسمان شکسته است و بر سیل از مردم نظاره گر اند
دلهای اهل عدالت در معاق آتش اند.
لحظات است که فکر می کنم تکراری ندارد.


پرتو و ها له ای از عشق به شدت می خروشد.
رهبر در دریای احساس فرو رفته است.
همه صدا های زمین قرین عدالت شده اند.
آ سمان بیدار اند و نور را در آغوش خیلی مشتاقان می بینند.
چه زیبا است همه چیز در قاب عشق، وطن دوستی و همدیگر پرستی و حال که جز تصویری روشن از تورا نمی توان به تماشا نشست.
امروز زندگی با تو نور گرفته اند و سر شار از جذبه های صورت تو شده است.
چه زیبا است که ملیون ها حماسه آفرینان و عشق ورزان دامن گشوده اند تا تورا از همه بیشتر در سهم خود داشته باشند.
با ران احساس تو! گل امید را در قلب من رویانیده اند.
تو از عشق  و عطوفت برسان بارانی پیش ازانکه من گردی شوم و بر خیزم و نا بود شوم
بال از جنس غرور و عدالت خواهی پیدا نمایم و تا بلند ترین آسمان عشق و دوست داشتن تو پرواز نمایم