دیروز یک قصه یی عجیب وترسناک را شنیدم وخیلی ازاین مسئله نا راحت شدم.
یکی از فاملهای آشنا ی ما 10 سال پیش دخترش را به یک نا آشنا دور ازوطن "به ایران" داده بود وتا هنوز خبر نشده بود که پسر معتاد است .
سه سال می شود که دخترش با شوهر معتاد خود از ایران به افغانستان آمده وخانم در حمام مصروف کار می باشد ولی تنها کسی که از پودر استعمال کردن عبد الله خبر دارد خانمش می باشد که برای هیچکسی ازاین قضیه تعریف نکرده است.
دیروز منهم خانه یکی از آشناها مهمان بودم اتفاقا همان خانم با سه پسرش نیز مهمان شد و خیلی حالت عجیب گرفتگی وکسالت از رخسارش به یک رویداد مهم زندگی شهادت میداد، باز خودش صحبت کرد که سه شب قبل شوهرش با مبلغ هشتاد هزار افغانی که خانم در حمام کار کرده از خانه فرار نموده وخبری از وی نیست.
خانم زیاد گریه کرد گفت من بار ها از فامل خودم ودیگر مردم شوهرم را به بامیان بردم بیستر کردم در مرکز معادین ولی اثری نکرد بارها بسری اولادهایش قسم می دادم که تر یاک وپودر را ترک کند ولی سودی نبخشید تا اینکه خودش این راز را افشا کرد و از خانه فرار نمود.
خانم پسر کلانش محمد نام دارد که در مکتب می رود گفت من این قضیه را برای پسرم هم سبک جلوه می دهم که بالای اعصابش فشار نیاید، اما وقتیکه متوجه گریه من می شود او هم خیلی ناراحت می شود، مادر محمد بغیر از محمد دو طفل دیگر هم دارد وی از ناحیه چشم چپ معیوب است که به گفته وی در زمان جنگ غرب کابل زخمی شده است ، وی مدت چندین سال با شوهر معتاد خود بخوبی وآرامی زندگی کرده ودارای سه پسر می باشد .
یکی از فاملهای آشنا ی ما 10 سال پیش دخترش را به یک نا آشنا دور ازوطن "به ایران" داده بود وتا هنوز خبر نشده بود که پسر معتاد است .
سه سال می شود که دخترش با شوهر معتاد خود از ایران به افغانستان آمده وخانم در حمام مصروف کار می باشد ولی تنها کسی که از پودر استعمال کردن عبد الله خبر دارد خانمش می باشد که برای هیچکسی ازاین قضیه تعریف نکرده است.
دیروز منهم خانه یکی از آشناها مهمان بودم اتفاقا همان خانم با سه پسرش نیز مهمان شد و خیلی حالت عجیب گرفتگی وکسالت از رخسارش به یک رویداد مهم زندگی شهادت میداد، باز خودش صحبت کرد که سه شب قبل شوهرش با مبلغ هشتاد هزار افغانی که خانم در حمام کار کرده از خانه فرار نموده وخبری از وی نیست.
خانم زیاد گریه کرد گفت من بار ها از فامل خودم ودیگر مردم شوهرم را به بامیان بردم بیستر کردم در مرکز معادین ولی اثری نکرد بارها بسری اولادهایش قسم می دادم که تر یاک وپودر را ترک کند ولی سودی نبخشید تا اینکه خودش این راز را افشا کرد و از خانه فرار نمود.
خانم پسر کلانش محمد نام دارد که در مکتب می رود گفت من این قضیه را برای پسرم هم سبک جلوه می دهم که بالای اعصابش فشار نیاید، اما وقتیکه متوجه گریه من می شود او هم خیلی ناراحت می شود، مادر محمد بغیر از محمد دو طفل دیگر هم دارد وی از ناحیه چشم چپ معیوب است که به گفته وی در زمان جنگ غرب کابل زخمی شده است ، وی مدت چندین سال با شوهر معتاد خود بخوبی وآرامی زندگی کرده ودارای سه پسر می باشد .
۱ نظر:
چه واقعیت تلخی و عجب روزگاری سخت و سرنوشت مبهمی که سر مردم ما تحمیل شده است.
ناظری جان! ای روزگار را همان رهبرانی بر
سرنشت ما تحمیل نموده است که تو و امثال تو؛ آنهارا به عنوان
«شهید وقهرمان و رهبران عدالت» می ستايید و هر سال تاریخ جنایات شانرا تجلیل میکنید.
مطلبم را شاید خوب فهمیده باشی. ماشاءالله جوان هوشیار و با عقلی هستی.
این بر بادیها را که میبینی و مشنوی
محصول قدرت طلبیهای مزاری، سیاف، ربانی، گلبدین، مسعود و سایر تشویق کنندگان آنهاست. هرچند که آغاز گر این همه بد بختیها روسپرستهاهستند. اما؛ جوان منور وطن!
آن نوکران و مزد بگیران چون مزاری، سیاف وهابی،گلبدین، ربانی، مسعود، خلیلی، ملا عمر کور و شرکا از همه کثیفتر و رسواتر اند.
ای جوان سر بلند و مسًولیت شناس حد اقل از توصیف آن جانیان قرن پرهیز کن
و سایت اترا پاک نگهدار
با احترام
ناشناس
ارسال یک نظر