صدای گام های عید سعید فطر آرام آرام به گوش می
رسد، در شهر کابل جاده ها و سرکها و دکانهای خوراکه فروشی،شیرنی فروشی و طلا فروشی
مملو از جمعیت "بیشتر زنان" می باشد. ازدحام بیش از حد ساکنان اصلی
بازار های شهر را باهم بیگانه کرده و هرکس کوشش می کنند که از هروقتی دیگر بیشتر
سودا و فروخت داشته باشد. در دلهای مردم شهر کابل شادی، غم، فکر اقتصاد و
پیسه،عیدی بردن به خانه پدر عروس و تهیه یک دسترخوان رنگین برای روزهای عید که در
پیش سیال و آو دور زاده کم نیاید با هم یکجا تنیده شده و اوضاع خیلی خوب نیست. اما
در مقابل همه عبرت ها و دیدنها و باورکردن ها بازهم مردم آنها را نادیده می گیرند
و رگهای بی غیرتی و بی تفاوتی در مقابل دیگران و رگهای لجبازی مردم آماس کرده باقی
است و هیچ تاثیر درآن پدید نیامده است بجز اندک لاغری و اخلاق پلید و نا گوار.
متاسفانه آنچه که در وجود مردم دیده نمی شود آن رمز و راز رمضان و روزه داری است.
مردم با رمضان خدا حافظی می کنند اما هیچ گاهی شاید نپرسیده باشد که مدت سی روز
زحمت و مشقت را سپری کرد و روزه دار بود
حالا چی بدست آورد و پاداش آن کجا است و چقدر بالای ابعاد شخصیتی و اجتماعی اش
تاثیر گذاشته است. بنده در ایام رمضان در خانواده های محترم و دفاتر کاری جز بد
اخلاقی و بی حوصلگی چیزی ندیدم و در مدت یکماهی که گذشت شاهد چندین جنگ و فحش و
دشنام بین دوستان و خانواده های محترم بودم و متاسفانه که وقت غذای اکثر از جوانان
نیز تغییر کرده بود و با استفاده از فرصت غذا می خورد. چیزی بیشتر از آن را ندیدم.
حتا در این ماه شاهد نا را حت شدن چندین دوست و فامل با همدیگر هستیم. عیدی که فرا
می رسد چه کسانی باید خوشحالی کنند؟ اکثر باشندگان شهر کابل در این عید مصروف قرض
نمودن پول و تهیه سودای عید و عیدانه می باشد. در بین 10 نفر یک نفر هم شاید واقعا
احساس خوشحالی نکند. شیوه ی صحبتها تغییر کرده یعنی شکل خشونت را به خود گرفته،
پیشانی ها چیده شده و لبها آویزان حتا محبوب ترین دوست انسان در این وقتها برخورد
دیگر دارند. باید که در عید بجای جنگ آشتی باشد، دوستی باشد، بخشنده گی و گذشت باشد
که اصلا وجود ندارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر