۲/۲۶/۱۳۸۹

طوفان باد درشهرکابل:

ساعت دوازده امروزازدرس خلاص شدیم هواتاریک بودطرف دفترحرکت کردیم درکوچه رسیدیم که طوفان بادانبوهی ازگردخاک رابروی ماوساختمان ها می ریخت وگردخاک مارابه روی دیگران حتی رای خوده نمیدیدم چراغ های موترهمه روشن شده بودتااینکه رسیدم به بازاردیدم که کاملآتغیرکرده کره کبابی .ظروف دوکاندارپارچه های رخت اشغال اشغالدانی ها وکلاه های که فروخته میشد روی سرک شاخه های کلان درخت ورق های کاغس تمام جاهارافراگرفته بودهمه به یک جای گوشه پناهنده شده بودطوفان عجیبی بودسیخ های کباب روی سرک پیش هوتل کاملآتیدشده بوداگرکباب رامیخوردی قوق ذغال هم درامانت نمیگزاشت باورکنید ته کفشم سوخته بعد چندکلاهی برداشتم اگرخواستیدیکی آنرابرای تان میفرستم ده دقیقه طول کشیدنزدیک دفتررسیدم ناگهان شاخچه بزرگ ازدرخت شکست کمی آن خوردبسرم که ازتمام چیزبیزارم کردهمه کسانیکه بیادم بودکه برای شان کلاه تحفه بدهم بخاطردردسرم ازیادم رفت تااینکه داخل دفترشدم با خودم میخندم که درچنان وضعیت خراب توچی میکنی کباب وکلاه ره ؟؟؟؟؟

هیچ نظری موجود نیست: