دوستان نهایت عزیز و مردم سربلند افغانستان،
دراکثر شهر های افغانستان برفباری جریان دارد، مردم با مشکلات عدیده رو به رو گردیده است، خرابی
جاده ها، خرابی کوچه ها، سقف کاه گیلی اتاق، بالا رفتن قمت ها، تعطیلی کار و بار و
... مدت یازده سال از مصرف بودجه های هنگفت کمک های کشورها به افغانستان و فصل
بنام باز سازی می گذرد اما هنوز در شهر های افغانستان کار های زیر بنایی از قبیل،
نقشه شهری، برق؛ کلنیک و نرخ منظم در بازار، ایجاد کارخانه و ایجاد اشتغال برای
نیروی کار دراین کشور وجود ندارد.
دلهای مستمندان و فقیران و بی نوایان اسیر و
طعمه پنجره های زمستان است و فقط برف را از درون پنجره زیبا می بینند دیگر نه
سوختی برای مصرف بخاری دارند و نه لباس مناسبی برای زمستان.
دستان کوچک و سردی یتیمی کتاب عشق میهن را نا
خوانده از بر می شود، و از شدت سرما وبرف مانند کابوس به زودی پر پر می شود.
گاهی در
نهر غزلهای بی نوایان شهرم شنا ور می شوم و می دانم که این نهر نجات غریق ندارد،
هرچه بجنبی بیشتر و عمیق تر در بین مساله قرار می گیری. چه رازهای است در درون این
داستان.
آیینه ها تغیری نکرده است این فقط صورتهای کبودی
است که در اثر سرما رنگ باخته است، زیبا ناخن ها و انگشتان که بر تار های قالین
آشنا می شود و بر گلهای زیباو نقش نگار قالین جهت می دهد.
زمستان و سردی که در جانها و خانه های مردم تیر
می کشد، درمیان اندام ترک خورده دست بچه یتیم درد می چکاند، تنهای صدای آهنگ رادیو
است که در گوشه قلبهای غبار گرفته آواز بهاری هنر مند را زمزمه می کند.
تعبیر های شاعران ه شاعر از بهار، ازهمین حالا
در گوشه دلهای مان رنگ بگیرد.
اینها شعر نیست بلکه روز گار نا گوار مردم ما
است، اینها زمان آغاز شد که ما لبخند بهار ر ا نداریم تا تمام دنیا را فتح کنیم.
برف سقید از پشت شیشه گرچه زیباست اما پای فرزند
یتیم همسایه نا شکیبا است،
داوود ناظری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر