۱۱/۱۵/۱۳۹۱

دست سرد زمستان تاکی؟؟؟؟؟




داوود ناظری
کابل- 1391-11-15
ملتی از آتش دودو غبار آمد بیرون
چون خلیل از لطف حق ازبین نار آمد بیرون
ملتی پور درد و غم هر چند ستم بسیار دید
لیک این قوم با فضل خدا با افتخار آمد بیرون
  طبق فرمایش رسول گرامی اسلام مردم با بر خورد ها و ارزشها مانند معا دن هستند بعضی مانند طلا بعضی مانند نقره و بعضی مانند مس هستند.
قومی هزاره در افغانستان در گذشته نه چندان دور توسط حکام این سرزمین به شدت مورد ظلم و انواع تجاوزهای حقوقی و یاسی قرار گرفت اما به فضل خدا وند که سر بلند و افتخار مند ازاین ورطه بیرون آمد و امروز در عرصه های مختلف زندگی به خوبی می درخشند.
مردم ما در بخش های اشتراک در پروسه صلح، دی دی آر و امنیت اولین مردم در افغانستان می باشند و تا هنوز کسی نشنیده که یک مسجید و یا یک مکتب در مناطق هزاره جات سوخته باشد و یا چور شده باشد، با تمام مشکلات دست و پنجه نرم کرده و با عث افتخارات و سر بلندی افغانستان گردیده است. اما ما دست سرد زمستان را همیشه در زندگی  خود حس کردیم، اما مهتاب انتظار ، سوسوزنان چراغ دلهاى ملت ماست.
نام عدالت حلاوت هر صبح زندگی است و حدیث آمدنش ندبه آدینه ها. دیگر از خشم روزگار به مادر نمى گریزم و در نامهربانیهاى دوران، پدر را فریاد نمى کشم; دیگر رنج خار مرا به رنگ گل نمى کشاند; دیگر باغ خیالم آبستن نا امیدی ها نخواهد بود ،  دیگر هر کسى را محرم گریستن هاى مظلومانه خویش نمى کنیم. فقط حرکت به سوی فردای بهتر از امروز باید کرد.
ایکاش که  تیغ غیرت، را از میان لشکر و انبوه افتخارات مردم افغانستان زود تر  باز مى گرفتیم  و ارشتا و فساد اداری و این عقیب ماندگی را در سراپرده فراموشی مى نشاندیم.
دست مهر و هم دیگر پذیری را به خوبی و گرمی می فشاریم
باید هر طور شده کاری کنیم و دست بدست همدیگر بدهیم و از دست نسیم سحر به  آرامگه یار پیام و نوید بدهیم.
ما می توانیم قافله لجام گسیخته را که چموش شده است راه بنمایم، و بدانیم که جز در آستان عدالت جای دیگر برای  اجابت راهی  نیست. پس بیاییم و شب هاى تنهایى دلها را كه در هر گوشه آن هزار یلدا خفته است، ستاره باران كنیم.
پس ای دانایی و علم  كام عطشناك زندگى در انتظار زلال حضور تو به تمنا نشسته است.
در رؤیایى‏ترین شب هاى دل، نام تو آذین تنهایی هاى بى‏پایان ماست. اى بهترین همیشه و اى همیشه بهترین! انجماد ذهن خسته من، شعاعى از تو را مى‏خواهد تا زمستان زندگى را از طراوت بهار تو لبریز كند.

هیچ نظری موجود نیست: